دو نوع ارتباط بین ظهور روابط رومانتیک و تغییرات مربوط به قدرت در روابط خانوادگی در خلال دوره انتقال بزرگسالی اولیه وجود دارد:
-
- اول رشد علاقه رومانتیک به وظایف جدایی و تفرد مربوط می شود. ظهور فعالیت رومانتیک در نوجوانی میتواند به عنوان بخشی از فرایند کلی رشد استقلال هیجانی در بافت خانواده در نظر گرفته شود.
-
- دوم: درگیر شدن نوجوان در روابط رومانتیک همراه با تغییراتی در موقعیت های بین فردی یا خانواده و وسیله جدا شدن نوجوان از خانواده در ابعاد مختلف اقتصادی و اجتماعی است.
یکی از مسائل مهم در روابط بین فردی حفظ استقلال و فردیت در عین نزدیکی، قرابت و دلبستگی است. که تجارب اولیه دوران کودکی و نوجوانی در رشد این توانایی میتواند نقش اساسی داشته باشد (فالون[۲۷]، ۱۹۹۹؛ اسکویر، ۱۹۹۷؛ فارمن، ۱۹۹۹؛ به نقل از اعتمادی، ۱۳۸۷).
نظریه دلبستگی[۲۸] جانسون و ویفن[۲۹]:
جانسون و ویفن (۲۰۰۳ ؛ به نقل از اعتمادی، ۱۳۸۷) معتقدند مسئله اساسی در زوج های آشفته دلبستگی ناامن[۳۰] است و نحوه ایجاد این ناامنی و تداوم آن و همچنین تغییر سبک دلبستگی زوجین را تبیین میکند. این رویکرد به درمانگر برای درک و تغییر روابط زناشویی که منبع درد است، اما میتواند منبع لذت و رضایت شود کمک میکند.
این دیدگاه معتقد است بسیاری از مشکلات و علائم مراجعین انعکاس مشکلات ناشی از دلبستگی نا امن است. زیرا ناامنی روابط را تخریب میکند که یک مظهر دلبستگی (مثل مادر یا همسر) از نظر هیجانی غیرقابل دسترس باشد. عدم دسترسی به مظهر دلبستگی به دلایل مختلف میتواند بروز کند. اول به خاطر اینکه این مظهر دلبستگی به خودش دلبستگی ناامن دارد و از نزدیکی در رابطه احتناب میکند. افرادی که از نزدیکی اجتناب میکنند، برای صمیمی بودن با دیگران احساس عدم صلاحیت میکنند و وقتی دیگران نیاز به دلبستگی به آنان دارند، تمایل به طرد دیگران دارند. غیرقابل دسترس بودن به ویژه در لحظات بحرانی میتواند یک دلبستگی آسیب زا ایجاد کند. غیر قابل دسترس بودن در لحظات نیاز شدید این پیام را ایجاد میکند که نیازمند بودن شرم آور است و احتمالاً پرهیز از تماس با دیگران را تسریع میکند. غیرقابل دسترس بودن همچنین وقتی اتفاق می افتد که مظهر دلبستگی در هیجانات منفی مثل خشم و افسردگی، غوطه ور باشد. این هیجانات منفی بر توانایی فرد برای در دسترس بودن هیجانی اثر میگذارد، زیرا درگیری عاطفی باعث می شود فرد در تشخیص و درک نیازهای هیجانی فرد دیگر مشکل داشته باشد. این افراد همچنین ممکن است در پاسخ به نیازهای دیگران حتی وقتی نیاز دیگران را تشخیص میدهند، صلاحیت نداشته باشند. نیازهای دلبستگی در روابط بزرگسالی مانند روابط والدین و فرزندان در کودکی است و مسائلی مانند نیاز به دانستن اینکه همسر دوست داشتنی، در دسترس، حمایت گر و ثابت است را شامل می شود. بنابرین احساس امنیت، به حس اطمینان با توجه به در دسترس بودن و پاسخگو بودن مظهر دلبستگی و احساس خود ارزشی و عدم طرد و غفلت اشاره میکند (اعتمادی، ۱۳۸۷).
طرحواره های مربوط به دلبستگی نوعاً مربوط به ترس از طرد به وسیله همسر و آرزو برای نزدیکی یا صمیمیت بیشتر با همسر است، و ترس از این که همسر وقتی به حمایت نیاز دارد غیر قابل اعتماد یا غیر قابل دسترس بودن هیجانی همسر، دلبستگی ناامن را ایجاد میکند و دلبستگی ناامن منجر به افسردگی و خشم می شود. همین طور دلبستگی امن سازگاری را تسهیل میکند و آشفتگی هیجانی را کاهش میدهد، در حالی که دلبستگی ناامن هم آشفتگی هیجانی ایجاد میکند و هم روی توانایی فرد برای سازگاری در رابطه اثر میگذارد. به منظور اطمینان از اینکه نیاز به دلبستگی ارضا می شود، بزرگسالان در دسترس بودن همسر و توانایی او برای ارضاء نیازها را بازنگری میکنند. شواهد دال بر غیر قابل دسترس بودن همسر، فقدان حمایت، فقدان عشق و صمیمیت یا طرد به آشفتگی و رشد مشکلات ارتباطی می شود (اعتمادی، ۱۳۸۷).
بنابرین اگرچه مشکل ظاهراًً ناشی از مشکلات ارتباطی است اما مشکل زیربنایی تهدید دلبستگی امن است. دلبستگی امن[۳۱] فراتر از فقدان ناامنی و ترس از طرد است و شامل یک باور مطمئن نیز می شود که مظهر دلبستگی هم میتواند و هم از نظر هیجانی در دسترس و پاسخگو خواهد بود (جانسون و ویفن، ۲۰۰۳؛ به نقل از اعتمادی، ۱۳۸۷).
رویکرد تعاملی باگازوری:
صمیمیت یک فرایند تعاملی است که شامل تعدادی از ابعاد مرتبط است. صمیمیت یک نیاز واقعی انسان است که ریشه دارد و در یک چارچوب نیاز بقا برای دلبستگی رشد میکند. آشفتگی های شدید در مرز دلبستگی مادر- کودک یا شکست دلبستگی کودکی پیامدهایی برای رشد صمیمیت واقعی در زندگی بعدی دارد. نیاز به صمیمیت به عنوان رشد، پختگی، تمایز یافتگی و تظاهر پیشرفته نیاز جهانی بیولوژیکی برای نزدیکی بدنی، ارتباط و تماس با انسانهای دیگر مفهوم سازی میشود(اعتمادی، ۱۳۸۷).
باگازوری (۲۰۰۱؛ به نقل از اعتمادی، ۱۳۸۷) صمیمیت را شامل ۹ بعد صمیمیت عاطفی، روانشناختی، عقلانی، جنسی، جسمانی، معنوی، زیبایی شناختی، اجتماعی- تفریحی و فعلی میداند. شدت کلی نیاز به صمیمیت و ابعاد نه گانه آن برای هر فرد متفاوت از دیگران است. افراد با توجه به تفاوتهای فردی در شدت و نوع صمیمیت با یکدیگر متفاوتند. با در نظر گرفتن این تفاوتها بین افراد، می توان درک کرد که چگونه یک زن و شوهری که نیاز کلی برای صمیمیت از نظر شدت نیاز مشابه است، هنوز ممکن است از در میان گذاشتن تجربه صمیمیت در رابطهشان ناراضی باشد. متاسفانه بسیاری از همسران این تفاوتها را خوب یا بد، سالم یا ناسالم، خواستنی یا غیرقابل قبول تعبیر و تفسیر میکنند. یکی از وظایف اولیه درمانگران کمک به زوجین برای درک و پذیرش تفاوت در شدت نیازهاست. زوجهایی که بهخاطر عدم رضایت از نیازهای صمیمیت وارد درمان می شود، بهتدریج یاد می گیرند که تفاوتشان در شدت نیازهای کلی و شدت ابعاد نیازها یک موضوع ساده مربوط به تفاوتهاست.
در ارتباط با ابعاد صمیمیت باگازوری به دو محور صمیمیت قابل قبول و قابل پذیرش اشاره میکند:
-
- صمیمیت قابل قبول و متقابل: صمیمیت یک فرایند پویا و تعاملی است که بر اساس اطمینان و احترام متقابل شکل میگیرد، بنابرین هر همسر باید اطمینان کامل برای در میان گذاشتن عمیقترین افکار و احساساتش بدون ترس از قضاوت و ارزیابی داشته باشد. علاوه بر این برای درک اینکه همسر کاملاً آنچه را مطرح می شود می پذیرد، یک فرد باید احساس کند که همسرش متقابلاً پذیرفته می شود و سطوح عمیق خودافشایی وجود دارد. این پذیرش قابل قبول و متقابل است که به رابطه اجازه میدهد به سمت سطوح عمیق اطمینان و عشق حرکت کند.